امروز ماهیگیران بسیاری را دیدم. - رضا شیرازی
رهگذری بود که هر روز مسیری از خانه تا محل کارش را، از کنار رودخانه ای طی میکرد که عده ای در کنار آن مشغول ماهیگیری بودند. آنچه در ادامه می خوانید، بخشی از مشاهدات اوست :
روز اول :
امروز ماهیگیران بسیاری را دیدم.
اولین ماهیگیر با تور خود در حال ماهیگیری بود و ماهی های زیادی در تور خود جمع کرده بود .منتظر ماندم تا تور را بالا بکشد اما او همچنان منتظر بود . من که میدیدم هر از چند گاهی، ماهيها ،خود را با تقلا از تور او جدا میکنند طاقت نیاوردم ، جلو رفتم و پرسیدم چرا تور را بالا نمي کشی؟ تو که هم اکنون چند ماهی گرفته ای!!؟ گفت منتظرم تا ماهی های بیشتری در تور اسیر شوند و بعد بالا بکشم....
دومین ماهیگیر با قلابی مستعمل مشغول ماهیگیری بود.از او پرسیدم روزی چند ماهی میگیری ؟گفت : بعضی روزها که شانس داشته باشم ، هوا افتابی باشد و رودخانه آرام باشد، ماهی میگیرم. گفتم بهتر نیست قلاب بهتری بخری؟ گفت: نه .اولا که همینجوری هم زیاد ماهی میگیرم ، مخصوصا در ماه تولدم حتی شده 4 ماهی گرفته ام ، ثانیا ماهیگیری هنر است و هنرمند کسی است که با همین قلاب هم ماهی بگیرد.
ماهیگیر سومی را دیدم که مدام در کنار رودخانه بالا و پایین میرفت تا اینکه به من رسید .از من پرسید به نظر شما اینجا برای قلاب انداختن خوب است : گفتم نظر خودت چیه؟ گفت خوبه اما فکر کنم اون بالاتر بهتر بود .گفتم خوب چرا اونجا شروع نکردی ؟ گفت: خب آخه تصمیم گیریش خیلی سخته.گفتم حالا میخوای کجا بالاخره قلاب بندازی ؟ گفت بذار برم اون پایین رو هم ببینم بعد ببینم چی میشه
ماهیگیر چهارمی رو دیدم که 1 ماهی گرفته بود و به محض اینکه رسیدم ماهی دومش را هم گرفت که از اولی بزرگتر بود .ماهی را از قلاب درآورد.فکر کردم خب اونکه تا اول صبح تونسته 2 تا ماهی بگیره تا بعد از ظهر حسابی نونش تو روغنه...تو این فکر بودم و منتظر بودم که قلابش رو دوباره طعمه بزنه و... اما دیدم وسایلشو جمع کرد و از اونجا رفت..... اینقدر سریع که نتونستم بهش برسم
روز دوم :
امروز دوباره اون ماهیگیرای قبلی رو دیدم که داشتند مثل روز قبل ماهیگیری میکردند .دلم میخواست با چند تا دیگه از اونا صحبت کنم......
ماهیگیر پنجمی رو که باهاش صحبت کردم ، مدام از پیش این ماهیگیر ، پیش دیگری میرفت ....اول متوجه نشدم چرا اینکارو میکنه ، بعد فهمیدم هر وقت میبینه که یه نفر تونست یه ماهی بگیره، تورش رو برمیداره میره طرف اون....
ماهیگیر ششمی رو که دیدم روز قبل ندیده بودم امروز هم به سختی تونستم ببینم چون مثل دیروز عده ای دورش جمع شده بودند و او داشت براشون از فنون ماهیگیری می گفت.....خیلی حرف می زد... پیش خودم گفتم : اینکه داره به دیگران چیز یاد میده خیلی خوبه اما اصلا حواسش به قلابش نیست. یادمه یکی از همین ماهیگیرا بهم گفته بود داشتن تمرکز اصل اوله.....
روز سوم :
شش ماهیگیر قبلی طبق روال مشغول کار بودند .این بود که سعی کردم سر از کار بقیه در بیارم
ماهیگیر هفتم رو روزهای قبل هم دیده بودم، اما ندیده بودم قلاب یا توری بدستش باشه، فقط آب رو نگاه می کرد و این ور اونور رودخونه رو سرک می کشید .....نزدیک شدم، سلامی کردم ....ولی حواسش به من نبود. آخر هم نفهمیدم داره چیکار میکنه...بی خیالش شدم ، پیش خودم گفتم بالاخره سر از کارش در میارم.
ماهیگیر هشتم کسی بود که تعداد زیادی ماهی گرفته بود ...پیش خودم گفتم حتما حرفه ایه ....رفتم جلو و پرسیدم آقا میشه راز موفقیت شما رو بدونم...بادی به غبغب انداخت گفت: خیلی ساده است پسر جون! کافیه بدونی کجا باید قلاب بندازی ، یه جایی بری که جریان آب به اونطرفه و بعد تا میتونی طعمه هاتو بذاری .اینجوری تا جریان آب به اینطرفه میتونی مثل من اینهمه ماهی بگیری .... بهش گفتم میشه فردا به من نشون بدید چطوری اینکارو میکنید.... آخه به این سادگی هم که میگید نیست.
ماهیگیر نهم رو روزهای قبل هم دیده بودم اما ندیده بودم که تونسته باشه ماهی گرفته باشه. بهش گفتم : تا حالا چند تا ماهی گرفتی؟....گفت چند تایی بوده اما همش ماهی های کوچولو و بدرد نخور بوده، ضمن اینکه کلی هم تا حالا پول برای خریدن طعمه دادم .گفتم علتش چیه که نمیتونی ؟ گفت راستش من اصول ماهیگیری رو بلدم و سعی میکنم درست اجرا کنم اما خب نمیشه دیگه و هر روز هم دارم کلی پول بابت طعمه میدم.گفتم خب آخرش که چی ؟ گفت : بالاخره میفهمم باید چیکار کنم.
.
.
.
.
.
روز سی ام
چیزی که مشهوده اینه که خیلی از ماهیگیرایی که روزای اول دیدمشون، دیگه چند روزیه که نمیان ماهیگیری ...جالبتر اینکه ماهیگیرای جدیدی رو میبینم که خیلی خصوصیاتشون به اون ماهیگیرای قدیمی که دیگه نیستند نزدیکه...
امروز تصمیم گرفتم با اون قدیمیهایی که موندن و کم کم دارم باهاشون دوست میشم حرف بزنم.
ماهیگیر چهارم یکی از اونهایی بود که باقی مونده بود ...ولی خوب موقع ماهیگیری نمیشد باش حرف زد ..اینو دیگه فهمیده بودم
ماهیگیر هفتم که تو این مدت نتونسته بود شکار کنه از روز 26 ام هر روز یه تعداد ماهی میگرفت و بر خلاف سابق فقط مینشست و نگاه میکرد ...دیگه تحرکی نداشت ....ساکت بود و آرام و هر از چند گاهی قلابشو با یه ماهی بیرون میکشید ....نزدیکش شدم ...گفتم چند روزی هست که شما داری پشت سر هم ماهی میگیری در حالی که 26 روز هیچی نتونستی بگیری ..... اخه چطوری میشه؟(یادم اومد چقدر این سوال تکراریه و بارها این سوال روهم خودم پرسیدم وهم دیگران) حتما فردا بازهم میگیری؟......لبخندی زد و گفت : اره تا چند روزی ادامه داره.... پرسیدم بعدش چی ؟ گفت : دوباره از اول.
ماهیگیر نهم هم یکی دیگه از کسانی بود که همچنان روز خودشو کنار رودخونه سپری میکرد...اون کم کم ماهی های بهتری میگرفت.....
رفتم جلو قبل از اینکه راجع به خودش بپرسم ، گفتم ماهیگیر هشتم را یادته؟ همونی که از همه، ماهی های بیشتری صید میکرد؟.....گفت: اره یادمه....گفتم: ازش خبر داری؟ آخه دیگه نمی بینمش؟.... گفت اره، یکروز که طعمه هاشو گذاشته بود تا یهو ماهی ها رو جمع کنه، هوا طوفانی شد ....ما که هر کدوممون یه قلاب یا تور داشتیم تونستیم سریع اونا رو از آب بکشیم بیرون ...ولی اون تا اومد به خودش بجنبه جریان تند اب قلابهاشو با خودش برد.....از اون به بعد هم، با اینکه دیگه طوفانی نیومده، دیگه ندیدم که بیاد ماهیگیری.....
خب راجع به خودت بگو ...بالاخره فهمیدی کجای کارت ایراد داشت ؟ گفت :اره..... گفتم خب چی بود؟ گفت : صبر....صبرم کم بود....گفتم : آخه تو هنوزم ماهی های که میگیری نه زیاد درشته و نه تعدادش زیاده!؟ گفت : آخه هنوز نمیدونم صبری که میکنم کمه یا زیاد....باید بیشتر یاد بگیرم و امتحان کنم.
سلام ، به وبلاگ شخصی من خوش آمدید . امیدوارم بتوانم مطالب مفیدی برایتان ارائه کنم . از دوستان تقاضا می کنم هرگونه پیشنهادی جهت بهبود ارائه مطالب دارند ابراز نمایند با کمال مسرت از آنها استقبال می کنم . هرگونه انتقاد شما نیز باعث تفکر بیشتر من خواهد شد و مطمئن باشید هر مطلبی که باعث تغییر در بینش من شود در اصلاح مطالب قبلی ام منظور می کنم . علی یارتان ( دانا )